باز سر گشته ام از حكمت و اسرار قلم
باز در مانده ام از جوهر و پندار قلم
هركه رادیده از آب است وعذابش دیده
شایدش راز همو داند و كردار قلم
آنكه در خُم ، خَم ابرو نتوان دید به دل
سر و سرّی نتوان داشت به دربار قلم
از قد و قامت او بوده هر آمد هر شد
می توان دید در این دایره ، پرگار قلم
لوح زرّین ز جولانگه رقّاص هنر
قفل ها می شكند از سرو دیوار قلم
دست بردست قلم گر دهد،هرخیره سری
حبس در خط ّ قلم بوده گرفتار قلم
عاشقم بر خط و خالش ، چوعشّا ق دگر
كه اسیران زیادیست سر دار قلم
پیر درمحبس و دیوار قلم دل خوش دار
كه مشرّف شوی از محضر و دیدار قلم
ABCD- dəyışimi
|