می شود آبی شد
روی موجی خوابید
می توان موجی
شد
سوی ساحل غلتید
یاكه بادی گشت
و
از پی اش تند
وزید
همچو آهوی ختن
خطری دید و رمید
یاكه در سینه ی
یار
همچو دل بود و
تپید
ساز وآواز خوشی
از لب یار شنید
می توان غصه
شدو
آه گشت و نالید
یا كه شادی گشت و
زاسمانش بارید
برق چشمانش شد
لاله چید وگل چید
می توان روی لبش
بنشست و خندید
می توان آینه
بود
روی او در خود
دید
سروجانی دادو
عشوه و غمزه خرید
یا كه چشمی بست و خواب رویایی دید
دست بردامن او
زد وبركام رسید
یا كه مجنون گشت
چنك زد سینه درید
وزفرح بالی
او
بال بگشود وپرید
|